![]() | |||||||
![]() | |||||||
چه ساده دلموازم گرفتی.خودمم نفهمیدم که چی شد این دل صاحب مرده ی من گرفتارت شد.بی وفا؛اره با خودتم این رسمش نبود که اینجوری تنهام بزاری. میخواستی دل تنگت بشم؟شدم.میخواستی تو چشمام همیشه اشک باشه؟هست.میخواستی دنیارو برام زندون کنی؟.میخواستی همیشه یه بقض تو گلوم باشه که نتونم حرف دلموبه کسی بزنم؟بخدا به هرچی که میخواستی رسیدی. اخه بی معرفت مگه تو دل نداری؟مگه این دل من چه گناهی کرده بود که این بلا رو سرش اوردی؟ زندگی میگن برای زندهاست اما خدایا بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که وای برما خبرازلحظه ی پروازنداشتیم تامیخواستیم لب معشوقو ببوسیم پریدیم که گفتی دیدی چه ساده و به چه سادگی از شبوماه و ستاره گفتیموازهم گذشتیم .دیدی هیچ کس ازما با ما نبود؟گفتم اره.میدونم.خب! گفتم من ازخورشیدو تو ازماه گفتی همه هرچه داشتیم رو کردیمو به عشق باختیم روزگار را. چشمی به هم زدیمو دنیا گذشت دنبال هم امروزو فردا گذشت دل میگه باز فردارو از نو بساز ای دل غافل دیگه از ما گذشت من همیشه میخواستم عشق رو در کنارزندگی داشته باشم. تو و من. چه روزها و چه شب هایی که از دست شد.گفتم ان روزهایی که رفتن و ان شبهایی که جا نهادیم در پستوی دل حکایت دل ما بود. عزیزم خودت گفتی که رد هر ان چه که رفت نباید گرفت .پس از انچه که رفته است نگو بگذاراز انچه که میاید بگوییم.از روزگار پرگلایه ازانچه مرا دل تنگ کرده است. از انچه مرا در خود شکسته است. بگذار این بارازتو بگویم.ازکسی که ازدل من بی خبر است وبه بویت قسم.خسته ام.دیگر از این همه واهمه پکیدم. من و تو خودمونو به زندگی بگوییم.گفتم میگوییم عزیزم.امان بده.................. |