سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کم ترین چیزی که در آخر الزمان یافت می شود، برادر قابل اعتماد است، یا درهمی از حلال . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

عشق

زدن رگ دست اولین چیزی بود که به فکر هانیه می رسید . . . !!!؟

شاید بهتر باشه از یک جای بلند خودم رو پرت کنم . . . !!!؟

اصلا چرا خودم رو بکشم !؟ . . . میرم و اون کثافت عوضی رو می کشم

آره فرهاد رو می کشم تا دیگه نتونه از این کثافت کاری ها با کسی بکنه!

ولی نه تقصیر خودمه نباید گول حرف هاشو می خوردم خیلی خر بودم !

چقدر می گفت دوست دارم .عاشقتم . میام خواستگاریت . . .

همش دروغ بود . . . . . . . . . . . .

حالا من موندم و این بی آبرویی که سرم اومده . . .

اگه بابام بفهمه خفم می کنه . . . مادرم سکته می کنه . . .

چیکار کنم خدا دردم رو به کی بگم . . .

دیگه این زندگی رو نمی خوام . . . نمی خوام . . . نمی خوام

.

.

.

نگاه مضطرب ... قلبهای پر التهاب و دستان لرزان مادر رو پدر

پشت در اتاق عمل . . .

آقای دکتر چی شد حال دخترم چطوره؟؟؟ . . .

دیر رسوندینش خون زیادی ازش رفته بود . . . متاسفم . . .




بهزاد قنبر ::: دوشنبه 86/12/20::: ساعت 8:28 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 16


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :37706
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<