سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند می فرماید : گفتگوی علمی در میان بندگانم دلهای مرده راحیات می بخشد؛ آن گاه که در آن به امر من برسند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

عشق

بگو که دوسم داری... | داستان کوتاه

چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کرد و گفت : فقط امروز برای مدت زیادی از برم میروی بگو که دوست دارم به چشمانش خیره شدم قطره های اشک را از چشمانش زدودم و بر لبانش بوسه ای زدم اما نگفتم که دوسش دارم روزی که به سوی او رفتم آنقدر خوشحال شد که خود را به آغوش من انداخت و سرش را بر روی سینه ام فشرد و گفت امروز بگو دوسم داری دستهای سفید و بلندش را گرفتم اما باز نگفتم که دوسش دارم . ماهها گذشت در بستر بیماری افتاد با چند شاخه گل میخک سرخ به دیدارش رفتم کنار بالینش نشستم او را نگاه کردم به من گفت : بگو که دوسم داری میترسم که دیگر هیچ وقت این کلمه را از دهانت نشنوم اما باز بوسه ای بر لبانش زدم و رفتم . وقتی که آن روز به بالینش رفتم روی صورتش پارچه ای سفید بود وحشت زده وحیران پارچه را کنار زدم تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم فریاد زدم : به خدا دوست دارم اما....




بهزاد قنبر ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

چه ساده دلموازم گرفتی.خودمم نفهمیدم که چی شد این دل صاحب مرده ی من گرفتارت شد.بی وفا؛اره با خودتم این رسمش نبود که اینجوری تنهام بزاری.

میخواستی دل تنگت بشم؟شدم.میخواستی تو چشمام همیشه اشک باشه؟هست.میخواستی دنیارو برام زندون کنی؟.میخواستی همیشه یه بقض تو گلوم باشه که نتونم حرف دلموبه کسی بزنم؟بخدا به هرچی که میخواستی رسیدی.

اخه بی معرفت مگه تو دل نداری؟مگه این دل من چه گناهی کرده بود که این بلا رو سرش اوردی؟

زندگی میگن برای زندهاست اما خدایا بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که

وای برما خبرازلحظه ی پروازنداشتیم تامیخواستیم لب معشوقو ببوسیم پریدیم که

گفتی دیدی چه ساده و به چه سادگی از شبوماه و ستاره گفتیموازهم گذشتیم .دیدی هیچ کس ازما با ما نبود؟گفتم اره.میدونم.خب! گفتم من ازخورشیدو تو ازماه گفتی همه هرچه داشتیم رو کردیمو به عشق باختیم روزگار را.

چشمی به هم زدیمو دنیا گذشت دنبال هم امروزو فردا گذشت

دل میگه باز فردارو از نو بساز ای دل غافل دیگه از ما گذشت

من همیشه میخواستم عشق رو در کنارزندگی داشته باشم. تو و من.

چه روزها و چه شب هایی که از دست شد.گفتم ان روزهایی که رفتن و ان شبهایی که جا نهادیم در پستوی دل حکایت دل ما بود.

عزیزم خودت گفتی که رد هر ان چه که رفت نباید گرفت .پس از انچه که رفته است نگو بگذاراز انچه که میاید بگوییم.از روزگار پرگلایه ازانچه مرا دل تنگ کرده است. از انچه مرا در خود شکسته است. بگذار این بارازتو بگویم.ازکسی که ازدل من بی خبر است وبه بویت قسم.خسته ام.دیگر از این همه واهمه پکیدم.

من و تو خودمونو به زندگی بگوییم.گفتم میگوییم عزیزم.امان بده..................




بهزاد قنبر ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

...

گفته بودی

دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند.

می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار .

من اکنون صاحب دشتی قاصدکم.

اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک، می میرند

وطاقت دوری را ندارند





بهزاد قنبر ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

قلمت را بردار
بنویس از همه خوبیها
زندگی،عشق،امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم،گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس
که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس
که پر از عشق
به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار
روی کاغذ بنویس

زندگی با همه تلخی ها شیرین است.


< type=text/java>GetBC(399); 4 نظر




بهزاد قنبر ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

اینم عکسهایی مسخره از انجلینا جولی ببینید و بخندید

اینم عکس آنجلینا چاپلین میگن از دختران چاپلینه

دپ رو که میشناسین این آنجلینا دپ هستش

انجلینا ملسون / همون مرلین ملسون

اینم از روی لبش بفهمین کیه

< type=text/java>GetBC(39);
مرد احساس را خلق کرد و زن عشق را
مرد زندگی را کشف کرد و زن خوبی را
مرد پول را کشف کرد و زن خرید را
از آن موقع مرد چیزهای زیادی را کشف کرده ولی زن هنوز در حال خرید است
الان مدتیه گیر کردم بین این دو ضرب المثل، دارم هنگ میکنم: بالاخره «جواب ابلهان خاموشی است» یا «سکوت علامت رضاست»؟؟؟

همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی. پس سعی کن به طرفه کسی سنگ پرتاب نکنی چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته


این اس ام اسو با احساس بخون...!
آتش زدی بر خرمنم.... وای خرمنم
وای خرمنم.. وای خرمنم.. وای خرمنم.. وای خرمنم..
وای خرمنم.. وای خرمنم.... وای خرمنم.......وای خرمنم...........
خوب بسه دیگه میدونم حیوونی


3 نفر میرن کوه
یکیشون که لکنت دا شته ، بین راه میگه من من من من...
همین که به بالای کوه میرسن میگه منقل یادمون رفت
دوستاش شاکی میشم میگن چرا زودتر نگفتی و سه روز دیگه راه می افتن بیان پایین
دوباره بین راه میگه ش ش ش ش ...
همین که پایین میرسن میگه ش ش ش شوخی کردم

یارو با اسلحه به کسوف نگاه میکنه
میگن چرا این کارو می کنی
میگه آخه با چشم غیر مصلح خطرناکه
یارو پدرش فوت می کنه، تو مراسم نمیدونه به مردم چی بگه
میگه انشا الله تو فوت پدرتون جبران می کنم
بابا جون یادته قول دادی اگه معدلم 20 بشه 20000 تومان به من بدی
بله پسرم
پس حالا لطفا 8000 تومان بدید
یکی از آدم خواران پیش حکیم باشی میره ومیگه:حکیم به دادم برس. معده ام بد جوری میسوزه
.
حکیم باشی با خون سردی گفت:چیز مهمی نیست.فورا یه مامور آتش نشانی بخور،خوب میشی!!!!!

موبایل مشکی من از غم نیست ... Sms های ارسالی من کم نیست....
من واسه خودم یه قانونی دارم... هر کی Sms های منو جواب نده آدم نیست...


وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد . بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد . پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد.


اگه یه روز دیدی فروختمت فکر نکن ادم فروشم عزیزم، چون من بز و میش زیاد میفروشم


به چشم های آنها خیره می شوم.. به رفتارشان..به بینی هایشان می نگرم و یاد تو می افتم.. من الان تو باغ وحش هستم!!!

اقای دکتر شوهرم فکر میکنه ماشینه ، میگه بنزین ندارم باتریم خرابه و...
دکتر میگه حالا چرا نیاوردیش

خانمه میگه: آخه هر چی استارت زدم روشن نشد




بهزاد قنبر ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :37627
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<