با نگاهی خسته دلگیر از همه با دو چشم خیسو دلسرد از همه بر فراسوی زمان پر میزنم میروم من میروم از این دیار از دیاری که به جز نامردیو حرفهای پوچ چیز دیگر من ندیدم از کسی مرغ عشقی بودمو چهچه کنان میزدم حرف دلم با دیگران تو کجایی سهراب که بگویی چه درونم تنهاست که بگویی نه؛ وصل ممکن نیست بالش من؛ پر اواز پر چلچله هاست گل سرخی می برم بر در عشق کز برای اشتی بدهد او به جدایی روزی عشق را میشنوم رد پایش را به سوی خانه ی فاصله ها میبینم گل سرخی در دست تق تقش را بر در فاصله ها میشنوم |
|||||||||
|
|||||||||